آرزویــ♥ـی استــــ مـــرا در دل
کـــﮧ روان سـ ــ ـوزد و جان کــاهـد
هــر دمــــــ آن مــ ــرد هـوســران را
بـــا غمــــ و اشکـــــ وفــغــان خواهــ ـد
بــخــدا در دل و جانمــ نیستـــــ
هیچـــــ جــز حسرتــــ دیــدارش
سوختمــــ از غمــــ و کی بـاشــ ـد
غمـــ من مایۀ آزارشــــــ
شبـــ در اعــمــاق سیــ ـاهی ها
مـــــﮧ چو در هـالۀ راز آیــ ــ ـد
نـگــران دیده بـــﮧ ره دارمــــ
شــایــد آن گمــــشـــده بـ ــاز آیــــد
سایـﮧ اے تـــا کـﮧ به در افـــتــد
مــ ــن هــراسان بــدومـــ بــر در
چون شتــــابــــان گــذرد سایــﮧ
خـیــره گــردمــــ بـﮧ در دیــ ـ ــگـر
جـــانمـــ آن گمـــشـــده را جـویـ ـ ـد
زاینهمــﮧ کوشش بـی حاصــل
عـقــل سـرگشتـــﮧ بــﮧ مـ ـ ـن گفتـــــــ :

زن بـ ـدبختــ دل افســرده
ببـــر از یـ ــاد دمـی او را
این خطــ ــا بـود کــﮧ ره دادے
بـــﮧ دل آن عــاشقــــ بــ ــد خـو را
آن کســی را کـــﮧ تو مـی جـویــی
خیالـــــــ تـ ــو بــﮧ ســر دارد
بـس کـن ایـن نالـــﮧ و زارے را
بـس کـن او یـ ـ ـار دگــر دارد

لـیـکـن اینـــــ قصـ ــــﮧ کــــﮧ می گــوید
کـی بــﮧ نــرمی رودمــــ در گـ ـ ـوش
نـشــود هیچــــــ ز افـســونشــــ
آتــش حســرتــــــ مــ ـن خامــوشـــــ
مـی رومــــ تـا کـﮧ عـیان سازمــــ
راز ایــن خـواهشـــ ســوزان را
شمعــــ اے شمعــــ چــﮧ می خـندے؟
بــﮧ شبــــ تیــرۀ خـامـوشمــــ
بـــخــــــدا مردمـــــ از ایـــن حسرتـــــــ
کــﮧ چـــــــــــرا نیــستـــــــــ در آغــوشـمـــ♥ـــ

مدتی است با زخم زبان های اهالی کوچه تکه ی ابری شدم آماده ی باریدن
این چند روز بیرون میروی چتر به همراه خود ببر ...

باران های شهر اسیدی اند ...

دیگر ساعتی بر دست های من نخواهی دید!
مِن بعد، عبور ِ ریز ِ عقربه ها را مرور نخواهم کرد!
وقتی قراری ما بین ِ نگاهِ من
و بی اعتنایی ِ نگاهِ تو نیست،
ساعت به چه کار ِ من می آید؟
می خواهم به سرعتِ پروانه ها پیر شوم!

شنـیده ام خیـلی به خودت مـغـرور شده ای
نـه جانـم اشتباه شنیـده ای
من نـه برای تـو اشک میریزم
و نـه از دوریت بیتابم
من فقط برای مرگِ احسـاسِ جوان و زیبـایم
به سـوگ نشسته ام !!!

بقیه در ادامه مطلب...

عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی عشق نت دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب

عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو

بقیه در ادامه مطلب

ساعتها را بگذارید بخوابند.
بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست

بقیه در ادامه مطلب...

یکی زود به ستوه میاد.....زود میرنجه.....زود میره.....زودم برمی گرده....

ولی یکی دیر به ستوه میاد.....دیر میرنجه.....دیر میره.....اما دیگه بر نمیگرده....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

می مانم....

میروی....

لعنت به این افعال!

که ماندن را برای من صرف کرد

و رفن را برای تو....

مطلب ارسالی ازTarlan-M

Life is like piano....

white keys represent love.....

and

black keys represent sad....

you should play

both of them if you want

hear the music of the life

زندگی مانند پیانوست....

کلیدهای سفید نمایشگر عشق....

و

کلیدهای سیاه نمایشگر غم است.....

اگر بخواهی موزیک زندگی را بشنوی

باید هردو کلید را بنوازی

✿ツ همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !
نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی ،
گیرم گریختی همه عمر ،
کجا پناه بری ؟
خانه خدا سنگ است ! ✿ツ

♥ درمثنوی زندگی مـَن
دامنت را پـُـر میکردم از استعاره های عاشقانه
امـــا درعوض تو
من را می انداختی
میانـــــِـ کنایه های موسفید کـُن ...

گاهی دلتنگ میشوم.....

دلتنگتر از همه دلتنگی ها....

گوشه ای مینشینم......

حسرت ها را میشمارم......

وباختن ها و صدا شکستن ها را.....

نمیدانم من کدام امید را ناامید کردم......

و کدام خواهش را نشنیدم.....

و به کدام دلتنگ خندیدم که چنین دلتنگم....

مطلب ارسالی ازTarlan-M

خودش میدونه با کیم...